هر کس خماري مي و صبا کشيده استخود را به زير سايه آقا کشيده استدستي که بالهاي مرا التيام دادمن را به طوف گنبد خضرا کشيده استاو مهربانتر از پدرم قبل خلقتمشصت وسه سال زحمت من را کشيده استما قوم و خويش آل عبا در قيامتيمآقا عباي خود به سر ما کشيده استما را به دست فاطمه ي خود سپرده استما را دخيل چادر زهرا کشيده استبا گريه مي رسد نسب ما به دخترشاو قطره را نواده ي دريا کشيده استحالا کنار بستر او گريه مي کنيمبا گريه هاي دختر او گريه ميکنيمفصل خزان عمر من آمد، بهار رفتدستم شکست تا که ز کف زلف يار رفترفتي و مانده در بر زهرا لباس توبا بوي پيرهن ز کفم اختيار رفتهمسايه ها به گريه من طعنه ميزنندهمسايگي و رحم و مروت کنار رفتديگر کسي به خانه ما سر نميزنداز خانواده ام سند اعتبار رفتبا رفتنت کأنّ حسينم ز دست رفتبا رفتن تو حرمت ايل و تبار رفتتو دست و پا زدي و حسينم شکسته شدشايد دلش به گودي يک نيزه زار رفتبعد از تو پهلويم چقدر تير ميکشدبا چشم و صورتم، کمرم تير ميکشد تعريف و مفهوم جنگ...
ادامه مطلبما را در سایت تعريف و مفهوم جنگ دنبال می کنید
برچسب : شعر رحلت پيامبر,شعر رحلت,شعر رحلت, اکرم,شعر رحلت, و امام حسن,شعر رحلت, کودکانه, نویسنده : dhamsangari8c بازدید : 11 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 20:01